ای سمبل نادانی
امروز تو تنهایی
تو بندهی این قدرت
والله که بیماری
بیگانه یی با وجدان
با حسرت آب و نان
با رنجش این ملت
با غربت در زندان
نیرنگ تو رنگ دین
چنگال پلیدت خونین
از رنج و عذاب تو
صلوات همه نفرین
بیدار شدیم بنگر
چون کاوه آهنگر
فریاد شدیم بشنو
هر کوچه شده سنگر
این پرده فرو افتد
این کاخ فرو ریزد
این کینهٔ سی ساله
از سینه برون ریزد
فردا همه جا نور است
چشمان ددان کور است
دستان تحجر در بند
عصیان ز وطن دور است
صبور
خرداد ۸۸
besiar ziba boud.
ReplyDeletemotshaker